معنی تاخت هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
تاخت هاکردن
دویدن، تاختن
ادامه...
دویدن، تاختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر تاخت کردن
تاخت کردن
تاخت کَردَن
تاختن، اسب دواندن، غارت کردن
ادامه...
تاختن، اسب دواندن، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تاخت کردن
(سِ قَ)
بشتاب دوانیدن اسب را
ادامه...
بشتاب دوانیدن اسب را
لغت نامه دهخدا
تصویر تاخت کردن
تاخت کردن
بشتاب دوانیدن اسب را تاختن
ادامه...
بشتاب دوانیدن اسب را تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تاخت کردن
تاخت کردن
((کَ دَ))
دویدن، تازیدن، دواندن اسب
ادامه...
دویدن، تازیدن، دواندن اسب
فرهنگ فارسی معین
تاخن هاکردن
شمارش کردن، وارسی کردن تعداد
ادامه...
شمارش کردن، وارسی کردن تعداد
فرهنگ گویش مازندرانی
تاخت هاکرد
شتابان، باعجله
ادامه...
شتابان، باعجله
فرهنگ گویش مازندرانی
تا تا هاکردن
به زور راه رفتن مانند کودک تازه به راه افتاده
ادامه...
به زور راه رفتن مانند کودک تازه به راه افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
تالم هاکردن
نفله کردن، غارت کردن
ادامه...
نفله کردن، غارت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاشش هاکردن
هرس کردن، تراشیدن بوته و خارهای زاید در باغ یا مزرعه
ادامه...
هرس کردن، تراشیدن بوته و خارهای زاید در باغ یا مزرعه
فرهنگ گویش مازندرانی
وافت هاکردن
پریدن با دو پا به صورت جفت پا پریدن
ادامه...
پریدن با دو پا به صورت جفت پا پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاخت کاردن
دویدن، تاختن
ادامه...
دویدن، تاختن
فرهنگ گویش مازندرانی
تیت هاکردن
باز کردن پشم یا پنبه
ادامه...
باز کردن پشم یا پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
تا هاکردن
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
ادامه...
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی